مروری بر ادبیات عدم توازن در روند توسعۀ جهان سوم
آنطور که مشهور ادبیات علمی توسعه است اصطلاح “عدم توازن” با بارمعنایی و زمینههای مختلفی استفاده شده است. که در یک گروهبندی مبتنی بر این معیار میتوان سه کاربرد را تمییز داد.
۱.کاربرد مثبت و اقتصادی
در این گروه نظریه پردازان مختلف که عمدتاً گرایشهای اقتصاد آزاد داشتند و در دیدگاه رشد جای میگیرند الگویی برای رشد و یا توسعه کشورهای جهان سوم ارائه دادند که وفق آن عدم توسعه در این کشورها ناشی از عدم انباشت سرمایه پنداشته میشد. عدم انباشتی که علت آن از دیدگاه هر نظریه پرداز متفاوت بود اما به هر ترتیب باید یک راه حل و مسیر جبرانی برای آن باز میشد که به زعم نظریه پردازان این گروه که به نوعی متقدمین نظریه پردازی توسعه برای جهان سوم نیز هستند، «رشد غیر متوازن» راه حل خروج از مدار توسعه نیافتگی بود. این الگوی سرمایه مدارانه از رشد بر این باور بود که اگر انباشت اولیه صورت بگیرد پس از آن این انباشت که مقدمات سرمایه داری اولیه را در این کشورها فراهم میسازد، کمکم با مکانیزمهایی که به طور طبیعی در بازار وجود دارد، به سایر مناطق جغرافیایی یا بخش های اقتصادی نیز تسری خواهد یافت. نشت به پایین که اصطلاح توجیه کنندۀ این دوره بود تنها راه خروج از مدار بسته توسعه نیافتگی را در این دستور العمل میدید. این دیدیگاه در مباحث اقتصاد مسبوق به نظریات اسمیت و ریکاردو است اما در ادبیات توسعه تقریباً از ۱۹۵۰ به بعد به طرز واضحی طرح و پیگیری شد و مدت زمان طولانیای نظریۀ غالب توسعه بود. گرچه بعضاً در ادبیات این اندیشمندان اشارۀ مستقیم به رشد نامتوازن شده است اما به طور مفهومی دقیقاً همین وضع را به عنوان نسخه کارآمد جهان سوم پیگیری میکردهاند(عنبری،۱۳۸۶:فصل دوم).
۲. کاربرد انتقادی (منفی) و اقتصادی
تقریباً کمی پس از پیگیری ایدۀ رشد نامتوازن در جهان سوم، به طور عمده از طرف چپها و تا حدودی هم از سوی راستهای میانه ادبیات انتقادیای پدیدار گردید که در آن از ایدۀ رشد سریع اقتصادی و رشد نامتوازن برای اشاره به وجود مشکلی در جوامع در حال توسعه استفاده میشد. این گروه از اندیشمندان توسعه به لحاظ تاریخی تقدم زمانی به دیگران دارند و به نوعی باز کنندۀ افق انتقادهای چند بعدی و غیر اقتصادی به روی توسعه بودند اما خود فقط از بعد اقتصادی عدم توازن و ناهمگونی را مورد توجه قرار دادند. ضمن اینکه طرفداران این نوع نگاه هنوز هم وجود دارند و مباحث مهمی را طرح میکنند. چرا که بخشی از عدم توازن کشورهای جهان سوم در بخش اقتصاد است. خصوصاً در کشورهای جهان سومی که نفت خیز هستند.
مسئلۀ ویژۀ این گروه عدم توازن پیش آمده بین بخشهای مختلف اقتصاد است. باید همین گروه را به دو گروه کوچکتر تقسیم کرد: اول آنها که عدم توازن در اقتصاد جهان سوم را ناشی از اجرای برنامههای رشد نامتوازن، نظریههای کلاسیک رشد، اجرای برنامههای تعدیل ساختاری و پیروی از الگوی رشد سرمایه داری میدانستند و گروه دوم آنها که عدم توازن در اقتصاد کشورهای جهان سوم را با مسائل داخلی همچون نفت و یا مسائل خارجی همچون استعمار و … تحلیل میکردند. راه حلهایی هم که از جانب این گروه داده میشد و میشود عمدتاً باز هم راه حلهایی اقتصادی است.
اما باز هم این نظریات برای فهم علل ویژه جهان سوم کفایت نمیکنند. گرچه در حوزۀ توجه به وضع ویژۀ اقتصاد نفتی جهان سوم و اثر دراز مدت استعمار خوب بودهاند اما یک نگاه تک بعدی محسوب میشوند.
۳.کاربرد انتقادی و چند جانبه
در این گروه نظریات مختلفی جا میگیرند که گاه از پارادایمهای رقیب هم برخاستهاند. اما از آنجا که همگی به امر عدم توزان به مثابۀ یک معضل در جهان سوم نگاه کردهاند و از آن تعابیر غیر اقتصادی هم داشتهاند، این امکان وجود دارد که همگی را تحت یک گروه در عین حفظ هویت پارادیمیشان دسته بندی کنیم.
۳-۱- از نگاه توسعه گرایان
توسعه گرایان عنوان کلیاست که برای گروه بزرگی از اندیشمندان توسعه اعم از چپیها و راستیها در نظر گرفتهایم. اینان مایل به توسعه هستند و عدم توازن را عمدتاً با دو هدف به کار بردهاند :
اول اشاره به پیامدهای نامطلوب سیاستهای توسعه و رشد اقتصادی با الگوهای کلاسیک یا متاثر از جهانی سازی و دوم برای اشاره به وجود برخی موانع توسعه مطلوب و متوازن در درون کشورهای جهان سوم مانند نظامهای سیاسی آنها یا گروههای فشار علیه توسعه و … . تفاوت اینان با گروه قبلی در آن است که اینها عدم توازن را فقط در حوزۀ اقتصاد نمیدیدند و از عدم توازن سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هم بحث کردهاند. به همین سبب طیف وسیعی از نظریات و علت یابیهای را در بر میگیرند از جمله:
-
نظریاتی که به موازات توسعه شهرها و قانون رشد نامتوازن و ایجاد قطبهای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی یا خوشههای اقتصادی که موجب بر هم زدن تعادل منطقهای و استثمار مناطق قدرتمند از مناطق کم استعدادتر داخل یک کشور شده بود در ادبیات توسعه منطقهای مطرح شدند. اصطلاح آمایش سرزمین و توسعه متوازن منطقهای یا توسعۀ یکپارچه راه حلهایی بود که این نظریه پردازان ارائه میدادند.
-
شرایط ناپایدار درونی: وفق این نظر کشورهای جهان سوم به علت ناپایدار بودن شرایط داخلیشان همیشه در معرض آشوب و نابسامانی و یا تضاد آرای بالایی هستند که سبب میشود معمولاً به لحاظ سیاسی و اجتماعی وضعیتهای ناموزونی داشته باشند (احمد ساعی، ۱۳۷۵ :۸-۹)
-
دخالتهای خارجی: جهان سوم مدام در معرض دخالتهای جهان اول است گاهی این دخالتها سبب توسعه سریع در یک بخش و کند یا متوقف شدن توسعه در بخش دیگرشان میشود که بنا به شرایط کشور و منافع کشورهای جهان اول متفاوت باشد.(همان:۷) به عنوان مثال توسعه اقتصادی وابستۀ ایران در زمان پهلوی دوم که ضمن تاکید غرب بر توسعۀ ایران، از دادن اجازۀ روحیه خودباوری و امکان تولید ملی و استقلال در توسعه به واسطۀ سیاستهای مستقیم یا حتی غیر مستقیم همچون تحمیق و تمسخر و … باز داشته میشد ولذا بر خلاف پیشرفت اقتصادی شاهد عقب ماندگی بخش فرهنگ و علم بودیم.
-
آغاز نکردن توسعه از آموزش نیروی انسانی: به باور مطرح کنندگان نظریۀ توسعۀ انسانی و توسعۀ پایدار کشورهای جهان سومی که از آموزش جوامع خود شروع نکردند و از توسعۀاقتصادی آغاز کردند به سبب تاخرهای فرهنگی دچار عقب ماندگی یا سرعت کند در بخش اجتماعی و سرعت رشد سریع اولیه در بخش اقتصاد شدند. ضمن اینکه این کشورها در مسیر توسعه هم به علت نداشتن مدیران تربیت شده و سیاست مداران همدل با توسعه دچار عدم توازن بین بخش سیاست و اقتصاد و نیز فرهنگ و اقتصاد هم شدند. ( همان ۷-۶)
-
مقاومت ارزشی: در کشورهای جهان سوم از آنجا که توسعه از تفکر انسانی و متن جامعه برنخواسته است و امری بیرونی است معمولاً در ابعاد تکنولوژیک و فنی و اقتصادی با سرعت بیشتری پیش میرود در حالی که بخش ارزشی از فرهنگ روزمره گرفته تا حقوق شهروندی و… با کشمکش و تاخیر همراه است که این خود عدم توازن بین اجتماع و اقتصاد و ابعاد تکنولوژیک را به وجود میآورد.
-
وجود نگرشهای مختلف و گاه متضاد به امر توسعه بین نخبگان کشورهای جهان سوم: معمولاً در کشورهای جهان سوم تفاهم بر سر مسئله کیفیت و ماهیت توسعه به سبب تاریخ استعمارزدۀ آنان و شکاف بین روشنفکران و سنت گرایان بسیار شدید است و این خود عدم توازن بین نیروهای فکری و علمی(نخبگان) و امر بیرونی توسعه را سبب میشود. ( همان: ۱۰ – ۹)
-
توسعه در کشورهای جهان سوم فرآیندی همگون نیست. پیوست فرهنگی لازم را ندارد و گاه متخصصان مختلف نظریات مختلفی را برای توسعه پی میگیرند که این خود سبب به وجود آمدن ناموزونی و ناهماهنگیهای متعدد در نهادهای مختلف آموزش، سیاست، اقتصاد و … میشود.
-
توسعه به مثابه پویشی نامتوازن: توسعه بومی کشورهای جهان سوم نیست که از بطن فرهنگی آنها برخاسته باشد به همین خاطر فرهنگ پذیری جامعه در این مورد بعد از انجام توسعه اقتصادی و تکنولوژیک صورت میگیرد به همین سبب شاهد شکاف و ناهمگونی بین بخشهای مختلف جامعه خواهیم بود.(فرانک:۱۳۵۹: فصل دوم)
-
عدم قدرت مستقر در امکان ادارۀ فرآیند توسعه. آمد و شد سریع و ناپایدار دولتها یا حتی حکومتهای مختلف باعث ادارۀ ناهمگون توسعه در تاریخ این کشورها است. و از جایی که توسعه در این کشورها امری درونزا و پویا نیست و به متولی نیاز دارد این آمد و شد نیروهای مختلف امر توسعه و هرآنچه در این جوامع هست را پاره پاره میکند. به نظر میرسد این امر در ایران بسیار مهم و اثر گذار بوده است. از آمد و شد قدرتها و نخبگان مختلف از زمان عباس میرزا تا انقلاب اسلامی گرفته تا آمد و شد نیروهای مختلف غیرهم جهت و رقیب در دولتهای مختلف بعد از انقلاب.
زهرا ظرفچی